فیلم پرواز ساخته رابرت زمکیس Robert Zemeckis ، کارگردان فیلم ستایشبرانگیز فارست کامپ است که اینبار سراغ درامی رفته که کمتر درگیر تکنولوژیهای روز صنعت سینما باشد و بیشتر توجهاش را معتوف به حال و هوای درونی شخصیتهایش کرده است.
پرواز با بازی دنزل واشنگتن قصهی خلبان دائم الخمری را به تصویر می کشد که در جریان یک نقص فنی که در حین پرواز برای هواپیمایش پیش می آید، مجبور به فرود اضطراری در یک دشت می شود. این اتفاق باعث کشته شدن شش نفر از افراد داخل هواپیما می شود. بعلت فرود ماهرانهای که خلبان داشته پس از این اتفاق مردم او رو به چشم یک قهرمان ملی میبینند. اما آزمایش خونی که در روز سانحه از او گرفته می شود معادله را بهم میزند. وجود مقدار زیادی الکل و ماده مخدر سبب تنزیل او از یک قهرمان به یک مجرم میشود. جرمی که می تواند حبس ابد را برایش به همراه داشته باشد.
فیلم بیشتر از آنکه جدال فرد با جامعه باشد جدال فرد با خویشتن است. قهرمانی دائم الخمری که رفته رفته تنها میشود و در حالی که خود را غرق در دروغ های خویش میبیند دچار استحاله شده و تصمیم به اصلاح خود میگیرد. چند خط بالا نشان از فیلمی با سر و شکلی به شدت کلاسیک دارد، چه از لحاظ فرمی و نحوه کارگردانی سکانس ها و چه به لحاظ ساختار روایی و پیچشهای فیلمنامه.
سکانس افتتاحیه فیلم با صحنهای ار_و_ت_ی_ک و کاملن عریان آغاز میشود. اما این عریانی را فقط در تصویر می توان دید. این شروع این تصور را ایجاد میکند که قرار است در طول فیلم حتی شاهد جزئیترین لحاظات زندگی شخصیتها باشیم. اما زبان فیلم به تدریج شکلی الکن به خود میگیرد، و بدنبال آن شخصیتها در سطح مانده و زیاد به آنها نزدیک نمیشویم. حتی خیلی از قهرمان فیلممان، پیشینهاش و علت گرایشش به الکل و مواد مخدر سر در نمیآوریم.
همانطور که گفته شد کشمکش در پرواز بیشتر جنسی درونی دارد و مشکل جاییست که ما خیلی کم ما به ازای بیرونی آن را می بینیم. البته کشمکش درونی به خودی خود مشکل آفرین نیست، اما حل این کشمکش یا بهتر بگویم نحوهی حل این کشمکش باید ما به ازای بیرونی داشته باشد. به بیان دیگر باید تصویری باشد، چیزی که در پرواز دیده نمیشود. حتی پایان بندی فیلم نیز از این قاعده مثتسنی نیست. ما به یکباره شاهد آن هستیم که خلبان پشت به همهی دروغ هایی که گفته می کند و توجیه این رفتار از طرف فیلمنامه نویس صرفا همین دیالوگ است که از زبان دنزل واشنگتون می شنویم: “همش همین بود، کار من تموم شده بود، انگار ظرفیت دروغ گفتن زندگیم پر شده بود.”
و ناگفته پیداست که از چنین فیلمی بجز پایان شاد (هپی اند) چیز دیگری نمی توان انتظار داشت!