تکنولوژی چه جایگاهی در آینده بشر خواهد داشت؟ آیا علم می تواند وارد خصوصیترین لحاظات زندگی ما شود؟
این پیشرفت تکنولوژی است که رفته رفته باعث فاصله انسانها از یکدیگر می شود یا خود انسانها هستند که از سر تنهایی، وقتشان را با اسباب آلات نوین میگذرانند؟ در نهایت آیا تکنولوژی می تواند سهمی در عاشقیت سیال عمر ما داشته باشد؟ آیا علم روزی را بخود خواهد دید که قدرت تامین نیازهای جنسی آدمیان را بدست آورد؟
اینها پرسشهایی است که اسپایک جونز با فیلم Her خود مطرح میکند و ذهن مخاطب خود را به چالش میکشد. خوانکین فونیکس در نقش تئودور کارمند یک شرکت نامه نویسی دیجیتال است که وظیفهاش نوشتن نامههای عاشقانه از زبان مشترین خود به معشوقههای شان است. اون علیرقم اینکه در کار خود بسیار ماهر است و نامههایش با استقبال اطرافیانش مواجهه میشود، اما در زندگی شخصی خود انسانی تنها و شکست خورده مینماید و قدرت برقراری ارتباط با اطرافیانش را ندارد. در آستانهی طلاق است و به تنهایی در آپارتمان مدرن خود سر میکند تا اینکه برنامهای کامپیوتری به نام سامانتا(با صدای اسکارت جوهانسون) را خریداری میکند که دارای هوش مصنوعی بینظیری است. به طوری که کاملن حضور او را در زندگی خود حس می کند و رفته رفته عاشق او می شود.
Her ایدهی نویی دارد. البته اگر بخواهیم خیلی سخت گیرانه در این مورد قضاوت کنیم شاید بتوان شکل دیگری از این ایده را در فیلم هوش مصنوعی اسپیلبرگ بیابیم.
زمان فیلم اسپایک جونز در آینده میگذرد. فیلمی که در دسته بندی ژانریک میتوان علاوه بر درام و عاشقانه آن را در دستهی علمی و تخیلی هم قرار داد. البته فیلم پیشرفت تکنولوژی را فقط در زمینه وسائل ارتباطی جلو میبرد و سعی کرده وارد حوزههای دیگر نشود. به این معنا که ما همانند فیلمهای علمی تخیلی آینده محور با ماشینهای عجیب و غریب و معماری شهری تغییر شکل یافتهای مواجه نیستیم. بهمین دلیل حس می شود زمان فیلم خیلی دور از ما نیست.
تئودور سیستم عاملی را خریداری می کند و آن را بر روی کامپیوتر و تلفن خود نصب می کند. سیستم در ابتدا از او می خواد مشخص کند که اپراتور مجازی سیستم با چه صدایی با او صحبت کند. او “زن” را انتخاب میکند، صدایی که خود را سامانتا معرفی میکند و این شروعی است برای ماجرای عشقی مجازی.
بیشتر زمان فیلم اختصاص به گفتگوهای تئودور و سامانتا دارد و چون سامانتا فقط یک صداست و ما تنها تئودور را می بینیم شاید تا حدودی فیلم کسل کننده بنظر برسد. اما برای مخاطبانی که دوست دارند خود را به چالش بکشند و در موقیت تئودور فرض کنند فیلم آنقدر سوال برای پاسخ دادن مطرح کند که این کندی ریتم بچشم نیاید.
اسپایک جونز مثل همیشه کارگردانیای حساب شده و در عین حال بی ادعا ارائه داده است. فیلم از حیث طراحی صحنه و لباس، تصویربرداری نیز چشم نواز است. بازیها درخشان است. حتی اسکارت جوهانسون که در طول فیلم فقط صدای او را می شنویم به خوبی صحنه را از آن خود کرده و کاری میکند که تماشاگر براحتی بتواند لحظه لحظهی حالات او را درک و تجسم کند.
Her از تنهایی میگوید که به تدریج نسلهای آینده را در بر میگیرد. از اینکه تکنولوژی تا چه حد میتواند مفید یا خطرناک باشد و چقدر این مرز باریک است. هویت عشق را به چالش میکشد. که آیا عشق میتواند شکلی مجازی داشته باشد یا حتمن نیاز به حضوری فیزیکی دارد. Her همه چیز میگوید اما هیچ وقت به سمت قضاوت کشیده نمیشود و آینده روشنی برای هیچ نوعی از عشقهایی که مطرح میکند به تصویر نمی کشد.
اسپایک جونز شما را با Her به آینده میبرد آیندهای که شاید خیلی دور نباشد و بزودی ما را درگیر خود کند. چند سال پیش شاید کمتر کسی پیشبینی اسمارت فونهایی را میکرد که امروزه براحتی بخش زیادی از وقت ما را از آن خود کردهاند. اینگونه بی مهابا به سمت تکنولوژی رفتن همیشه نزد اهل فکر نگرانیهایی را به همراه داشته و سوالاتی را در ذهن هر پرسشگری ایجاد کرده است که برای خیلی از آنها نمیتوان پاسخ قطعی در نظر گرفت. شما چطور آیا آمادگی پاسخ به پرسشهای Her را دارید؟
نظرات
سلام کاش داستانشم کامل تعریف می کردید
حقیقتش نخواستم داستانش برای کسانی که فیلم رو می خواند ببینند لو بره.