Stoker ساخته پارک جان ووک کرهای، فیلمی است درباره خشونت. استوکرِ پدر در یک سانحه رانندگی جان خود را از دست میدهد. دختر خانواده ایندیا استوکر با بازی میا واشیکوفسکا که از نبود پدر بسیار ناراحت بنظر میرسد با عموی خود مواجه میشود.
عمویی که برای اولین بار در مراسم ختم برادرش ظاهر میشود. ایندیا که تابحال عموی خود را ندیده استقبال گرمی از او نمی کند. تلاش های عمو هم برای نفوذ در دل برادرزاده خود بی ثمرمیماند تا اینکه ایندیا به فصل مشترک خود و عمویش پی میبرد. چیزی بنام غریزه خشونت.
این که در فیلمهای پارک جان ووک خشونت صید کنید چیز جدیدی نیست. اثر معروف او Old Boy نیز خالی از خشونت نیست. اما Stoker بیشتر از اینکه خشونت را به تصویر بکشد به تفسیر آن می پردازد. مخاطب خود را با این پرسش مواجه میکند که آیا خشونت موروثی است و ریشه در خون دارد؟ جواب استوکرِ پدر به این پرسش کاملا مشخص است. او دخترش را به شکار می برد زیرا معتقد است به این نحو خشم درون او تسکین مییابد. او به وجود این غریزه در دخترش اعتقاد دارد و راهی به غیر از سرکوب برای آن در نظر می گیرد.
Stoker سرد است و نوع بازیها این سردی و کرختی را تشدید کرده است. کارگردانی پارک جان ووک نیز قابل تامل است. طراحی حرکات دوربین به شکلی است که سعی در واکاوی درونیات شخصیتهای داستان دارد. حرکاتی سیال که ما به ازاء دنیای ذهنی شخصیتهای داستان است.
شاید بی ربط نباشد اگر بگوییم پارک جان ووک خشونت نهفته در شخصیتهای فیلمهای پیشینش را هم در این اثر ریشه یابی کرده باشد. دیدن این فیلم من را یاد یکی از شاهکارهای کراننبرگ به نام تاریخچه خشونت انداخت.
ورود عموی ایندیا مصادف است با تولد 18 سالگی او و ورود او به دنیای بلوغ. . اما این میان آنچه او را به بلوغ میرساند یافتن و تشخیص ریشههای خشمی است که درونش زیست می کند. و اینجاست که کفشهای دوران نوجوانیاش را از پای در می آورد و جای آن کفشهایی زنانه به پا میکند که عمویش برایش کادو آورده است. به بیانی بلوغ زمانی اتفاق میافتد که انسان به حقیقت درون خویش به وضوح پی میبرد، اتفاقی که برای ایندیا سرآغازی میشود بر قتلهای پیش رویش.