StockMusic.irGraphicFarm.ir

مروری بر فیلم های 32 جشنواره بین المللی فیلم فجر_بخش دوم

j32

این مطلب روزنوشت‌های من از سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر است که به بررسی مختصری از فیلم هایی که دیده ام می‌پردازد.

IMAGE635198694464198802

– “روز رستاخیز”(با اسم خارجی:حسین کسی که گفت نه) ساخته احمدرضا درویش انصافا احتیاج به بیننده‌ای با آمادگی جسمانی متوسط رو به بالا داشت که بتواند سه ساعت ونیم با کمترین تحرکی روی صندلی سینما بنشیند و چشم به پرده بدوزد. و از آنجایی که من کلا با ورزش بیگانه هستم مجبور شدم با مقادیری مسکن این درد سه ساعته را تسکین بخشم. تازه این بخش فیزیکیش بود، بخش روحیش یه مورد خصوصی بین من و اقای درویش!
رستاخیز بیشترین ضربه‌ش را از فیلمنامه می‌خورد. روایتی ساده بدون کشش که حرف تازه ای برای زدن ندارد. درویش قصد داشته از زاویه متفاوتی واقعه عاشورا را روایت کند که ایده خوبی هم بوده اما این تمهید موجب تغییر وقایع تاریخی عاشورا شده که سبب گیجی مخاطب می‌شود! نمی‌خوام زحمتی که عوامل فیلم توی این ده سال کشیدند رو یک باره زیر سوال ببرم اما حقیقتا خاطراتی که از تماشای تعزیه های خیابانی در ذهن دارم بسیار جذاب‌تر از روایتی بود که در رستاخیز شاهدش بودم.
دست‌کم تعزیه خوان‌ها لحظه‌هایی از واقعه عاشورا را برای نمایش یک ساعته خود انتخاب می‌کنند که دارای موقعیت دراماتیک و کنش تاثیرگذاری است.
منظورم این نیست که رستاخیز باید اشک مخاطب را در می آورد و یا حس‌های اینچنینی. حداقل می‌توانست به برخی لحظات دراماتیک واقعه کربلا تاکید بیشتری داشته باشد. از فیلمنامه که بگذریم فیلمبرداری و طراحی صحنه فیلم از نقاط قوت فیلم بحساب می آید.حضور تدوین‌گر اسکاری رو درک نکردم درحالی که تدوین گران زیادی داریم که می توانستند بخوبی از پس تدوین این فیلم بر آیند. موسیقی فیلم رو دوست نداشتم. شاید سلیقه‌ای باشه، بهرحال بنظر من موسیقی فیلم هایی از این دست باید به شکلی باشد که بشود بعد از فیلم ملودی آن را زمزمه یا دست‌کم حال و هوایش را در ذهن مرور کرد( مثالش را از موسیقی محمد رسول الله بگیرید تا فیلم های حماسی هالیوودی). کارگردانی درویش هویت مشخصی در پرداخت صحنه‌ها ندارد گاهی به جزئیات صحنه خیلی اهمیت می‌دهد مثل صحنه حمام یزید(که البته از سکانس های خوب فیلم هم بود)، گاهی هم فقط از دور شاهد ماجراست مثل صحنه های جنگ که بنظرم جزئیات بیشتری لازم داشت.

The_Paternal_House-152824202-large

– “خانه پدریکیانوش عیاری بهترین فیلم جشنواره و می‌تونم بگم یکی از ۵ فیلم برتر تاریخ سینمای ایران. خانه پدری ای که با تمام قدمت تاریخی که دارد ارزش آنکه به اسم میراث فرهنگی یک ملت ثبت شود را ندارد، خانه ای که باید کوبیده شود و از نو با نگاه متفاوت بنا گردد. اما متاسفانه میراث این خانه پدری هنوز کم و بیش در اندیشه و باورهای مردان این سرزمین(بخوانید خانه پدری) جریان دارد. روایتی از مردسالاری و نگاه بسته مذهبی به مخلوقی به نام زن که شاید طی سال‌ها تلطیف شده باشد اما همچنان ریشه دارد. نسل‌های جدید هر چند سال یک بار به داخل خانه پا می‌گذارند اما آنچه تغییر کرده فقط ظاهر است مردهای پیر جای خود را به جوان‌ترها می‌دهند. اما باور و سنت‌های قدیمی همچنان در نزد مردان خانه پابرجاست. همین ترسناک است. همین فیلم خانه پدری را تبدیل به فیلمی تلخ کرده همراه فضای غریبی که لرزه بر اندام مخاطبش می‌اندازد.

تاب دیدن ١۵ دقیقه اول فیلم واقعا یکی از سخت‌ترین تجربیات زندگیم بود. نمی‌دانم بازیگران و عوامل پشت صحنه هنگام گرفتن این سکانس چه حسی داشتند. خودم رو که جای آن‌ها می‌گذارم قدم از قدم نمی‌توانم بردارم. تمام ذهنم را تخت سنگ استوانه ای اول فیلم پر کرده! ناراحتی حنجره پدر خانه پدری می ترساندم، چیزی شبیه کابوس!

postermerajiha2

– “معراجی ها” ساخته مسعود ده‌نمکی با تاخیری حدودا ١ ساعته و همراه با خطابه ای نیم ساعته از سازنده اش بر روی سن، ساعت یک ربع به یک شب سرانجام در سالن اصلی میلاد پخش شد!
بنظرم معراجی ها کلاس درس فیلمسازی‌ست! نه فقط در زمینه کارگردانی بلکه در مابقی حوزه ها هم خوش درخشیده است: تدوین، فیلمبرداری(این رو دوبار بخونید) طراحی صحنه، طراحی لباس،گریم و جلوه‌های ویژه کامپیوتری. دوستان برای اینکه فیلمساز موفقی شوند کافی‌ست هرکاری که ده‌نمکی و یارانش در این فیلم انجام داده‌اند را در اثر خود اعمال نکنند یا وارانه اجرایش کنند، باشد تا به استانداردهای جهانی نزدیک شوند!
اینکه انتظار فیلم خوبی از ده‌نمکی نداشتیم که کاملا مشخص بود اما باید اعتراف کنم فکر نمی‌کردم به این حد فاجعه باشد. اخراجی‌های یک در مقابل معراجی‌ها جایگاه همشهری کین را دارد در تاریخ سینما!
عاجزانه درخواست می‌کنم حتما ٢٠ دقیقه اول فیلم را ببینید و سپس اگر دوست داشتید سالن رو ترک کنید. واقعا حیف است ایده‌های خلاقانه ی این ادوود سینمای ایران را نبینید.
شاهکاری خلق کرده مسعود خان به‌همراه تیم قدرتمندش! دکوپاژش بی‌نظیر است: POV از چشم ماهی، کف پوتین سربازی، O.SH پشتی، استفاده هوشمندانه (همان ابلهانه منظورم است) از فورگراند در قاب بندی‌هاو… دوستان دیگر هم سنگ تمام گذاشته اند. شما دو تا پلان هم رنگ در فیلم پیدا کردید من خودم یک سری بلیط برای جشنواره سال آینده براتون میخرم. درست که مشخص بود فیلم اتالوناژ نشده اما این شکلش قابل تصور نبود واقعا! بیشتر پلان‌های بخش ابتدایی فیلم فولو هستند. تدوین فیلم خصوصا در صحنه های جنگی برای من تداعی گر فیلم عروسی یکی از اقوام مان(اجازه بدید اسم نبرم!)بود که در دهه هفتاد اتفاق افتاد(الان دو تا بچه هم دارند). جلوه های ویژه، بویژه در صحنه‌های تیراندازی و بمب باران شبیه آتش بازی های چهار شنبه سوری ست.
فیلمنامه که جایگاه ویژه‌ای در خلق این شتر گاو پلنگ سینمایی داشته است. از اسم فیلم مشخص بود که قرار است همه قهرمانان این سال‌های اخراجی ها در این فیلم شربت شهادت را سر بکشند و بالاخره معراجی ها پایانی باشد بر این مجموعه سریال سینمایی. اما مسعود خان چنان غافل‌گیرمان کرد که تا چند دقیقه ای تشخیص راه خروج از سالن برای افراد حاضر در سالن مقدور نبود و متناوبن با هم برخورد می‌کردند. در تیتراژ پایانی پس از ظاهر شدن عنوان کارگردان و تهیه کننده با فونت درشت این عبارت روی صفحه حک می شود: “ادامه دارد”

 

b3448fc1b8724a30b63225bc6ff71d54

– “چند متر مکعب عشق” ساخته جمشید محمودی عشق یک نوجوان ایرانی به دختری افغان را دست مایه داستان خود قرار داده است. اول بگم که فیلم مورد استقبال ویژه حاضرین در سالن قرار گرفت و بشدت تشویق شد.
اما حقیقتا من نتوانستم با فیلم ارتباطی برقرار کنم. شکی نیست محمودی به‌خوبی از پس فضاسازی مکان زندگی افغان‌ها و بخصوص زندگی که در آن حلبی آباد در جریان بود برآماده. ولی بنظرم ایده فیلمنامه دست‌مالی شده است، پایان بندی هم با لحن کلی اثر هم خوانی ندارد.
مورد بعد اینکه بنظر می‌رسد کارگردان و فیلمبردار علاقه زیادی به استفاده از فورگراند در قاب‌بندی ها داشته اند، که البته همین تمهید باعث خلق قاب بندی‌ها و تصاویر چشم نوازی در فیلم شده. اما متاسفانه استفاده افراطی از اون سبب شده ما تقریبا نیمی از فیلم را از لای سوراخ‌ها و اشیاء اطراف بازیگران ببینیم!

– “دختر… مادر…دختر” فیلم پناه برخدا رضایی بیشتر شبیه یک آلبوم عکس بود تا یک فیلم!
البته دیدنش امروز در سالن چهار میلاد برای من یک حسن داشت آن هم اینکه در طول پخش فیلم تونستم رکوردم رو در Fruit Ninja ارتقا بدم!

posterbidaribarayeserooz

– “بیداری برای سه روز” اثری تجربه گرا(نه به معنای سینمای اکسپریمنتال) با سر و شکلی مستند گونه، اولین فیلم بلند مسعود امینی تیرانی بحساب می آید. آنطور که در اوایل فیلم از زبان خود امینی می شنویم فیلم در ابتدا قرار بوده داستان سه روز پایانی زندگی زوجی را نشان دهد که قصد دارند این ٧٢ ساعت باقیمانده را در کنار هم باشند و بیدار بمانند. اما امینی در اجرا به این نتیجه می رسد این ایده را بصورت مستند به تصویر بکشد و درواقع دو تن از بازیگران سینما را در چنین موقعیتی قرار دهد. قرار بر این می‌شود پرویز پرستویی و سهیلا گلستانی فرض کنند سه روز بیشتر زنده نیستند و تصمیم بر این است ٧٢ ساعت باقی مانده از عمرشان را بیدار بمانند و هرآنچه بنظرشان در این دقایق پایانی زندگیشان مهم می رسد را انجام دهند و دوربین امینی هم به همراه شان این لحظات را ثبت کند.
البته قرار دیگری نیز گذاشته می‌شود که چنانچه هر کدام از این دو بازیگر در طول این سه روز خوابش ببرد اینطور بحساب می اید که مرگ به سراغش امده و دوربین امینی با او خداخافظی می کند. خواب بمنزله‌ی مرگ.
امینی قصد داشته تجربه‌ی جدیدی را با ابزاری که سینما در اختیارش قرار می‌داده رقم بزند. اما تصور اولیه او این طور که خودش هم به نوعی در فیلم به آن اشاره می کند اینچنین بوده که شخصیت‌های داستانش در این واپسین ساعت عمر خود لحظات دراماتیک و تاثیر گذاری را خلق خواهند کرد. اما در روند فیلم‌برداری بتدریج به این نکته پی‌ می‌برد که شخصیت‌هایش قصد و نیت انجام کار خاصی را در سر نمی پرورآنند. جایی پرستویی از امینی دلخور می شود و با عصبانیت خطاب به او می گوید: تو توقع دیدن اکشن از ما داری اما من مثلا فقط دوست دارم این سه روز را با ماشین در جاده رانندگی کنم، زندگی ساده‌تر از این حرف هاست و در پس این سادگی ست که به پیچیدگی می رسد، از ما توقع انجام کار عجیبی نداشته باش( نقل به مضمون)
حقیقت هم این است و تا پایان فیلم هم کنش خاصی اتفاق نمی‌افتد مخصوصا یک روز آخر که نشان می‌دهد بیشتر از اینکه دغدغه دو بازیگر نزدیک شدن به ساعات مرگ شان باشد، بدل شده به ماراتنی صرفا جهت بیدار ماندن تا اخر٧٢ ساعت. چیزی شبیه مسابقه زورآزمایی!
بنظرم اینکه امینی قصد داشته با توانایی هایی که در ذات سینما مستتر است تجربه نویی را رقم بزند اتفاق بدی نیست، اما وقتی در پایان می‌بیند این تجربه آن چه انتظارش را داشته برآورده نکرده و شخصیت هایش کنش دراماتیکی خلق نکرده اند و راحت این سه روز را مثل مابقی زندگی گذرانده اند، دیگر لزومی ندارد این ٧٢ کسل کننده را اکران عمومی کند!
نفس تجربه گرایی خوب است اما بنظر من اینکه هر تجربه کسب شده ای ارزش نشان دادن را داشته باشد منطقی(بخوانید سینمایی) نمی رسد.
البته نباید بی انصافی کنم و حداقل صداقت امینی در انتقال تجربه‌ی تصویری‌ش را نادیده بگیرم. همین که امینی خودش هم در پایان فیلم اشاره می‌کند که فکر نمی کرده این چنین شود و از طرفی هم سعی کرده در مرحله تدوین به آنچه اتفاق افتاده وفادار بماند قابل ستایش است.
فقط ای کاش در جهت همین وفاداری از موسیقی متن در فیلم استفاده نمی کرد. در برخی سکانس ها بعلت تشدید حس صحنه و نیوفتادن ریتم از موسیقی استفاده شده که بنظرم با ذات این تجربه گرایی تناقض دارد.
در پایان فیلم(پایان سه روز بیداری) امینی نتیجه ای که از این تجربه کسب کرده و توقع از آنچه فکر می‌کرده در طول این سه روز اتفاق می‌افتاد و نیوفتاده را اینطور بیان می‌کند :
” بعضی وقت ها مهم نیست چی بدست میاری مهم اینه چی از دست میدی”

posters_darbastazadi001

– “دربست آزادی” ساخته مهرشاد کارخانی را همین الان در سالن ۴ میلاد دارم می‌بینم یک ساعتی از فیلم گذشته، اینقدر فیلم ضعیفی ست که دست به دامن فیس بوک شدم!
فیلم معجونی است از رفیق بازی، لوتی گری، زنان زخم خورده، انتقام، خنجر دوست، سینمای مخروبه، مسعود کمیایی، پایین شهر، جوانان عشق فیلم، میدون آزادی، تخمه(تخم افتابگردون البته)، دیالوگ‌های قصار و…
فیلم جایی اشاره به این دارد که چقدر ورود به حیطه‌ی سینما در این مملکت سخت و دشوار است و مفاهیم از این دست.
چیزی که برام ایجاد سوال کرده این است که اگه وارد شدن به سینما اینقدر دشوار می نماید، این کارگردان محترم به این سطح توانایی از چه راهی وارد سینما شده، هزینه این فیلم رو از کجا تامین کرده و مهم‌تر اینکه چطور این فیلم به جشنواره راه پیدا کرده؟!! خوب برادر من همون راهی رو که خودت واسه ورود به سینما کشف کردی همون ابتدای فیلم جلوی پای شخصیت‌های فیلمت قرار میدادی، تمام!

mahivagorbehPosterfarsi2

-“ماهی و گربهشهرام مکری به نوعی همان فیلم کوتاه محدوده دایره‌ش بود که در داستان، فرم و اجرا بسط داده شده بود.
کار رو دوست داشتم با اینکه تصورم می‌کنم این امکان وجود داشت که با حذف برخی از داستانک ها تایم فیلم رو از ٢:١٠ دقیقه مقداری کاهش داد.
استقبال بی نظیری از فیلم شده بود ما که جلوی پرده بصورت طاقباز فیلم رو دیدیم! سرم هم کنار شخصی بود که دائم غر می زد و واضح بود با فیلم ارتباطی برقرار نکرده بود و امان از بوی معطر پاش که گاهی مجبورم می کردد در خلال فیلم صلواتی به روحش پر فتوحش بفرستم!
بهرحال تا امروز نه این حد نزدیک در کنار پرده سینما قرار گرفته بودم، نه کنار پای کسی(حتی پدرم!).

Today_(2014_film)

– فیلم “امروزمیر کریمی را چند روز پیش دیده بودم و می خواستم چند خطی در موردش بنویسم اما امروز مطلب جعفر پناهی رو در مورد فیلم خوندم که چنان با جزئیات فیلم را بررسی کرده است که ترجیه دادم حرفی نزنم و دیگران را تشویق کنم به خواندن نقد ایشون.
فقط یه نکته برای بچه های که مثل من از یه حپه قند میرکریمی راضی نبودند و شاید همین باعث شود با موضع پا در سالن بگذارند.
این اتفاقی بود که حداقل برای من افتاد و از همان شروع فیلم در برخورد با ریتم کند فیلم چه در بازی و چه شکل دکوپاژ و میزانس ها شروع کردم به غر زدن به همراهم که این چیه چرا پرستویی حرف نمی‌زنه و…
فیلم دیر شروع می‌شود اما اگر کمی صبوری کنید سکوت شخصیت اصلی و ریتم کند حاکم بر فضای فیلم معنا پیدا می‌کند و فرایند دیدن فیلم رو تبدیل به تجربه لذت بخشی می کند.

I'm_Not_Angry!_movie_poster

– “عصبانی نیستمدرمیشیان من رو یاد کتاب “جامعه شناسی خودمانی” حسن نراقی انداخت. همون قدر که کتاب نراقی نسبتا حرفش حساب است اما در حوزه کتاب های جامعه شناسی سطحی ست، فیلم عصبانی نیستم هم بر اینکه حرفش حساب است شکی نیست اما پرداختش سطحی دارد.
فیلم رو دوست نداشتم تنها نکته مثبت فیلم تدوین صفی یاری ست.
ضمنا بخدا به شخصه دانشجویان سیاسی دو آتیشه سه آتیشه چهارشنبه سوری، زیاد دیدم. ستاره دارش هم دیدم اما به جون مادرم ندیدم به در و دیوار خونشون حیات نو و سلام و امروز و فلان و فلان بچسبونند!

پوستر_فیلم_سینمایی_فرشته_ها_با_هم_می_آیند

– “فرشته ها با هم می آیند” ساخته حامد محمدی یکی از فیلم های آخوند محور(!) جشنواره امسال بود. با همان شعارها، دغدغه‌ها و اهداف همیشگی در جهت اثبات نظریه‌ای مبنی بر اینکه به تعداد آدم‌های بد و خوب روی زمین روحانی خوب و بد هم وجود است، حالا اگر شما از بدشانسی تان فقط با نوع بدش برخورد کردید مشکل از بخت سیاه‌تان است و ایرادی به جهان بینی فیلمساز وارد نیست!
روحانی برق کاری که سه قولو زائیده(در واقع همسرشان فارغ شده) و در پی کسب روزی حلال است. نسخه ضعیفی از طلا و مس. فیلم چندین بار به انتها نزدیک می شود اما باز به بهانه‌ای ادامه می یابد.
البته دوست داران فیلم در توصیفش اینچنین می فرمودند: فیلم برشی‌ست ساده، بی ادعا و دلنشین از زندگی یک روحانی!

Cinemanegar Photo- Arayeshe Ghaliz Movie Photo 01

-“آرایش غلیظ” ساخته حمید نعمت اله انچنان فیلمنامه آشفته و پریشان احوالی داشت که هرچه تلاش کردم بیشتر از ٣٠-۴٠ دقیقه اش را تاب نیاوردم و از سالن خارج شدم.
بعد فهمیدم آن فضای عجیب و غریب و اغراق شده فیلم، آن همه اتفاقات بی‌منطق و تصادفی که به جهت ایجاد گره و گره‌گشایی به فیلم الصاق شده بود همه در خدمت خلق یک فیلم “اجتماعی فانتزی دیوانه وار” بوده!!!

111981

-“پنج ستاره” ساخته مهشید افشار زاده یکی از مضحک‌ترین فیلم‌هایی بود که امسال دیدم. سانتی مانتالی تهوع آور!
البته دوست داران فیلم از این تعبیر استفاده می کردند” یک فیلم شریف اجتماعی”

434600

-“همه چیز برای فروش” ساخته امیر حسین ثقفی یک پیمانه وسترن دارد دو لیوان سر پر سیاه نمایی بعلاوه مقداری کیمیایی. مورد آخر را خودتان حساب کنید وقتی اصل جنس که ضعیف است نسخه “مدین چای نا”ی ان چه خواهد شد. فیلم در روایت و خلق کشمکش قهرمانش به یک دور باطلی می‌رسید که حداقل میلادی‌ها رو حسابی خسته و کلافه کرده بود. از این حیث مستانه مهاجر با تدوینی خلاقانه در جهت موجز نشان دادن صحنه های درگیری مربوط به نقد کردن چک ها، می توانست به داد فیلم برسد که متاسفانه این اتفاق نیوفتاده!
نمی دانم خانم مهاجر هم مجذوب طراحی میزانسن های حرکتی فیلم شده یا ثقفی از آن دست کارگردان ها‌ست که تدوینگر را پیر می‌کند تا دو فریمی از آنچه در ذهنش هک شده کم شود!

به این پست چه امتیازی می دهید؟

0 / 5. 0

ارسال دیدگاه

بازگشت
پشتیبانی تلگرام
کانال تلگرام
اینستاگرام
ایمیل
تلفن
دیگر وب سایت های ما
یکی از روش های زیر را برای بازیابی رمز عبور انتخاب کنید